اُزبَک-بیریخت-ژولیده-ازخودراضی
پنج دری-اتاقی که پنج در دارد
حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ
به سر دویدن- با سر رفتن
آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص
دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن
آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود)
از راه بهدر بردن(فریب دادن، اغوا کردن)
زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر
ار زبان کسی-از قول کسی
درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان
دیر چسب-دیر آشنا
با محبت-زود جوش و مهربان
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن
خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی
دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند
چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا
آخر و عاقبت-نتیجهی خوب
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
از دهان گندهتر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست
تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر
آفت(زن عشوهگر و فتنهانگیز)
آدم-نوکر
به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن
تپل مپل-چاق و چله
آدم ششدرچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)
روغن داغ-روغن گداخته
پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن
پَلِه-پول
خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی
زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو
چای نیک-قوری و کتری چای
ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن
آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بیبازگشت رفتن)
بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی
راسته بازار-بازار راست و مستقیم
خواری و زاری-پریشان حالی
حیوونی-نگا. حیوانکی
بنگی-معتاد به حشیش
ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن
چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود
زاهرو-دالان-سرسرا
از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن
بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی
دم-هنگام
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
جشن گرفتن-سور بر پا کردن
خاک برگ-برگ خشک خرد شده
پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن
خم گرفتن-فنی از کشتی
خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد
پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
آمادهباش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر
اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظرهی بد یا غذای بد)
تریاکی-معتاد به تریاک
خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
تُف کار-بچه باز
خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند
پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک
دله-ظرف حلبی
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن
پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن
به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
چنار عباس علی-متلک بد
خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری
رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
رو نشان دادن-چهره نمایاندن
جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن
خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن
پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن
تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل
از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)
تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت
حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم
آروارهی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)
پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء
پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان
بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است
بمیرم-قربان بروم
از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن
خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن
خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند
پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد
خوابگوشی-سیلی-کشیده
رایانه-کامپیوتر
ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری
باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن
رده-حرف زشت یا نامربوط
اهل هیچ فرقهای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن)
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن
از خر افتادن(نابود شدن، مردن)
بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن
دو پولی-کالای بی ارزش
چوغ-چوب
به لج انداختن-به لجاجت انداختن
ابوقراضه(ابوطیاره)
این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)
آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)
از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)
بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن
تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه
خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند
حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد
خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن
ریش سفید-مرد سالخورده و محترم
چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن
راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت
توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن
خود را بستن-پول دار شدن
دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی
دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا
بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز
اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن
خیط شدن-نگا. خیت شدن
آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
آیَم سایَم-گاهکاهی
دزد زده-سرقت شده
آمد کردن-رخدادن واقعهای خجسته
زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته
دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت
پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن
چشم زهره-ترس
دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد
از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)
توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک
دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن
با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم
پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن
اسباببازی(وسیلهی بازی (بهویژه برای کودکان))
اهل کوفه(سست پیمان، بیوفا و غیرقابل اعتماد)
آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص
دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن
پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش
چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند
خیک محمد-آدم چاق و فربه
زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی
دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن
ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب
دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن
آبِ کبود-آسمان
رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک
چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی
زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن
برچسب زدن-تهمت زدن
آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)
چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن
چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی
رضا شدن-راضی شدن
چک و چیل-لب و لوچه
آدم چوبی(بیعرضه و دستوپاچلفتی)
از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن
رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچهی کوچک-سیخ-راست
آیینهی اسکندری-آفتاب
بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن
روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره
حساب کشیدن-حساب خواستن
جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا
انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)
اصول دین پرسیدن(سوالپیچ کردن)
حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن
از عزا در آوردن-به دورهی عزاداری پایان دادن
راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟
چوروک-چین و شکن
راستکی-واقعی
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن
خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند
آشنا روشنا(دوست آشنا)
پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی
زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود
زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن
توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم
اشک تمساح(گریه ی دروغین)
چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن
جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان
زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند
ابریشم-زن نوازنده-مطرب
خشخاشی-نان خشخاش زده
بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده
جاکش-پا انداز-دلال محبت
زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن
پینکی رفتن-چرت زدن
اجاق(دودمان)
پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن
آمادهباش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر
زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش
حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته
تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی
دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا
زیر دل زدن-تهوع آوردن
دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن
خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن
پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن
تگری-بسیار خنگ-یخچالی
تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته
بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن
خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن
حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد
بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن
خبر-گزارش رویداد
دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند
جهیزیه-نگا. جهیز
تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد
دوا قرمز-پرمنگنات
خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس
پول و پله-پول
پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن
بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن
ته ریش-ریش اندک
خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن
زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن
با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر
حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن
توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن
خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد
خاک بر سری-بی آبرویی
خوش حرکت-خوش رفتار-طناز
حجله خانه-اتاق شب زفاف
پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن
دندان عاریه-دندان مصنوعی
خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی
انگشتکوچکهی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)
خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن
حرف-سخن-گفتار-کلام
ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه
درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن
زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده
دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن
حق گرفتن-نگا. حق بردن
زن مرده-مردی که زنش درگذشته است
خاله وارَس-آدم فضول
زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید
جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
باز شدن مچ-لو رفتن دروغ
دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر
روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن
اجباری(خدمت سربازی)
از جگر گذشتن-نامردی کردن
حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند
تند و تیز- تند تیز
دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری
جگرک-نگا. جغور بغور
خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی
حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ
آل آروادی(زن سخت بیحیا و بدرفتار)
جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی
چُر-ادرار
چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در
دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
رم کردن-رمیدن-گریختن
خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن
جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد
ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن
افسردهبیان-بیهوده و بیمزهگو
انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)
به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن
پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی
اُزبَک-بیریخت-ژولیده-ازخودراضی
توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز
دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی
دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
آفتابنشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانهخراب کردن
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
باجی-خواهر-زن ناشناس
بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای
توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم
پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی
خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن
دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن
دو شاخ-دارای دو شقه
دور و بر-اطراف-پیرامون
الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچهی کوچک، سیخ، راست)
دل گرفتگی-غم-غمگین بودن
تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند
رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب
رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن
آینهی هفتجوش-خورشید
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن
چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد
آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن
آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)
دسته-جمعیت سینه زن
آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)
پیش کردن-راندن به جلو
به چشم-اطاعت می شود
خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب
به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو
خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
دست و بال-دور و بر-اطراف
آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرفهای بی سروته و بیربط زدن)
برزخ شدن-ناراحت شدن
حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار
باب دندان-مناسب طبع و حال
تارتنک-عنکبوت-کارتنک
از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن
رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن
روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن
جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود
راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن
برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن
استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ
خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن
برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری
دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن
پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان
جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن
رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
خاک بر سری-بی آبرویی
پاتی-در هم و بر هم-نامنظم
تنگ بودن وقت-دیر شدن
ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین
جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن
گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره
پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد
دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگبینی احمقانه داشتن
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد
جای پا-اثر-نشانه-رد
چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند
اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن
دست و پا-توانایی-عُرضه
تپل-چاق-گوشت آلود
خبره-ماهر-استاد
زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند
بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن
زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن
زاچ-زائو
تمام کردن-مردن
چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن
تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن
چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی
تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت
تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت
بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن
پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن
بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن
چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن
آفتابنشین(بیکاره و تنبل)
دَدَر-بیرون-کوچه
آفتابنشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانهخراب کردن)
ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن
خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار
زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد
راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن
چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن
از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن
دق دلی-دق دل
خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن
از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن
از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن
استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن، دود چراغ خوردن)
چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی
رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن
آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب
رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن
توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن
دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن
اجلبرگشته-کسی که مرگ بهسراغش آمده
به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن
از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)
دندان عاریه-دندان مصنوعی
دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
زار زدن-سخت گریه کردن
چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد
جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج
ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن
پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن
این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)
دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی
دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد
بی فک و فامیل-بی کس و کار
پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت
آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود
خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن
به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن
پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن
آزگار(زمان دراز)
آستینسرخود-هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است
خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند
چتوَل-یک چهارم
اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن
اهل بیت-اهل خانه-خانواده
دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
آدم بگو بخند(شیرینزبان و بذلهگو)
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه
پی بردن-دریافتن-آگاه شدن
تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت
حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم
آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی
حلال-زن یا شوهر
زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن
د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری
حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار
انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن
رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن
پَخ خوردن-تیزی چیزی
زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست
باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن
جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن
بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن
چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن
دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن
چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن
حرف نشنو-خیره سر و یکدنده
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
چای نیک-قوری و کتری چای
حاجی خرناس-لولو
دوا درمان-مداوا-معالجه
آدم بگو بخند-شیرینزبان و بذلهگو
چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه
آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن
خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن
رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود
از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش
چیلی-بدبیاری
راستکی-واقعی
اجل معلق(مرگ ناگهانی)
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن
چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن
دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است
پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن
تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت
تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد
بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی
آب به زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن
جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها
زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند
جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد
تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن
آفتابنشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانهخراب کردن
بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات
از کیسهی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)
حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه
زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ
زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا
زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها
بابا غوری-نابینا-کور
چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند
پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن
دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری
رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن
باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن
پر افاده-متکبر-مغرور
دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)
بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود
درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی
تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد
پشتی-بالش-حمایت
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش
خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن
استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن
حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری
پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن
به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
حال و احوال-وضعیت-کیفیت
خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق
از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی
تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن
زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند
آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی
تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن
دهن دره-خمیازه
حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی
الف الف کردن-قاچقاچ کردن
برادر زن-برادرِ زن هر مرد
راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن
خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم
پِتِه-گرفتن زبان-لکنت
آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)
افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن
آن چنانی-چنانکه خود میدانی-بسیار گرانبها-بسیار عجیب
انگشت رساندن(دستدرازی کردن، دست زدن)
پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین
چرسی-آدم معتاد-افیونی
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند
از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)
زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است
جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجهی جایی کردن)
حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن
چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن
پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق
اله و بله-چنین و چنان
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
دریافتی-حقوق
دست و رو شسته-بی شرم-وقیح
از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن
دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش
بمیرم-قربان بروم
پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو
تپل-چاق-گوشت آلود
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)
ای داد بیداد(کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند)
دلچسب-دلپذیر-مقبول
خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن
دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک
دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن
زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد
تردستی-مهارت-شعبده بازی
بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره
چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن
بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
راحتی-دمپایی
دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته
اطفال باغ-گلهای تازه
دود گرفتن-پُک زدن
حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی
پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال
بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف
چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی
باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
داشتن-مشغول بودن
دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن
پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی
انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن
داداشی-برادر در زبان کودکان
آفتابنشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانهخراب کردن)
پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن
با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر
چلاق-دست و پا شکسته یا بریده
آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن
پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
تخم چشم-مردمک چشم
به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن
از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن
چراغان کردن-جشن گرفتن
پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن
خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق
چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن
پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود
آب تاختن-پیشاب کردن
هرمار-ز درد بی درمان-کوفت
آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن
ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن
چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن
ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق
دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !
تخت سینه-وسط سینه
چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن
درشت-حرف زشت-دشنام
داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن
انگشتشمار(کم، معدود)
برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن
دست و رو شسته-بی شرم-وقیح
دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن
جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد
با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن
این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)
استخوانبندی-درست کردن انگاره و طرح
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن
اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده
ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه
از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)
دو دلی-تردید-بی تصمیمی
پِتِه-گرفتن زبان-لکنت
دو دل-مردد-بی تصمیم
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم
از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)
تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک
خرج برداشتن-پول لازم داشتن
حشل-خطر
پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن