اهميّت يافتن اقتصادهاي فرهنگ پايه و دانش بنيان
فرآيند بازساخت اقتصادي اخير تغييري مداوم در اقتصادهاي شهري را از وضعيّت فورديسم كه در آن صنايع كارخانهاي از طريق استانداردسازي فرآيند توليد شناخته ميشد به وضعيت پست- فورديسم كه مشخصههاي اصلي بخشهاي تجارت و خدمات مصرف كننده و ارتباطات، به عنوان فرآيندهاي توليدي كه كمتر استاندارد شده و بيشتر انعطافپذيرند؛ به سوي وضعيت اخير كه فناوري، خدمات و ارتباطات در افزايش دانش، بخشهاي فرهنگي با عناصري كه براي خلّاقيت و نوآوري مناسبند، آشكار ميسازد(Musterd,2002,3). در واقع اقتصادهاي شهري پر هزينه رقابتي، ديگر نمي توانند در توليد انبوه رقابت كنند. بلكه، مجبورند بر ارزشهاي سمبوليك تمركز كنند. اين نيازمند تغيير ساختارهاي توليد به سوي فعاليتهاي طراحی خلّاق است(.(Romein and Jacob Trip, 2009, 3 بدينترتيب در پايان قرن بيستم، فرهنگ و خلّاقيت با بخشهاي خاص اقتصادي به وضوح پيوند خورد( 27,2008 ,Van Loon). دگرگونیها بهطور معناداری با تغييراتي كه در شهرها به عنوان موتورهاي رشد اقتصادي و مراكز توليد، مصرف، نوآوري و تجمع ثروت؛ رخ ميدهد، در ارتباط است. برخي از اين شهرها در اين دگرگونيها بيشتر از سايرين پيشرفت ميكنند. توليد امروز در شهرها زياد به مواد اوّليّه وابسته نيست. توليد امروز در محيطي از خدمات، آگاهيها، دانش، مصرف، فرهنگ و نوآوري شكل ميگيرد. بنابراين، هيچ مادهاي به اندازه استعداد (مهارت بالا) يا همان سرمايه انساني در توليد نقش محوري ندارد. امروزه برخي شهرها قادرند تا خصوصيات ويژه مكاني كه اغلب به طور كامل براي تقاضاي جديد مناسبند را در خود به وجود آورند. اين شهرهاي موفّق ، شهرهاي دانش و شهرهاي خلّاق هستند((Musterd, 2002,3.
2-6- راهبرد شهر خلّاق
راهبرد شهر خلّاق، به “بازسازی” کل شهرها نمیپردازد، بلکه به عنوان یک مدل غالب، درک ما از شهرها، روش زندگی در آنها و اندیشیدن به شهرها را تغییر میدهد. به عبارت دیگر، اگر بتوانیم شرایطی فراهم کنیم که مردم بتوانند بر اساس تخیلات بلندپروازانه، فکر، برنامهریزی و عمل کنند و فرصتهای توسعه وجود داشته باشند، میتوانیم به شهر خلاق نزدیک شویم. این فرصتها میتوانند شامل اقداماتی برای تولید ثروت و افزایش بازده اقتصادی، ارتقاء زیباییهای بصری در محیط شهری یا حل مسائل اجتماعی باشند. مفهوم شهر خلّاق برای مفهومسازی و تصویرسازی از شهرها به طور فزایندهای از واژگانی مانند “شهر خلّاق” (لندری 2008) و “طبقه خلّاق” (فلوریدا 2002) استفاده میشود که بر اهمیت فرهنگ و هنر در بافت شهری تأکید دارند. تا اواسط دهه 1990، ابتدا در بریتانیا و سپس در آمریکا، مفهوم شهر خلاق تبدیل به یک پارادایم هنجاری و مدلی جدید از جهتگیری سیاستها و برنامهریزی شهری شد. (لندری نظریهپرداز شهری) و فلوریدا (اقتصاددان) نماد اصلی “مفهوم شهر خلّاق” بودهاند. مفهوم شهر خلّاق عموماً توسط مقامات شهری، برنامهریزان شهری، کسب و کارها و همه افراد علاقمند به توسعه شهر و با هدف بازتعریف شهر به عنوان یک مرکز “خلّاق” و نیز به عنوان نوعی از برنامهریزی راهبردی به کار میرود. موفقیت کلان مفهوم شهر خلّاق، به واسطه تغییرات گستردهتر اقتصادی و اجتماعی است که در نتیجه آن، خلّاقیت انسانی تبدیل به یک عامل کلیدی شده است.
تغییر سبک زندگی و کار منجر به ایجاد طبقهای جدید با عادات یا ویژگیهای فرهنگی جدید شده که بر ارزشها و هنجارهای جدید نظیر فردگرایی، تنوع، انگیزش درونی، خوداظهاری و آزادی تمرکز دارد. واژگان کلیدی و مفاهیم زیربنایی شهر تغییر و تمرکز بر خلّاقیت در استفاده فراوان از مفهوم “شهر خلّاق”، به عنوان مثال توسط فلوریدا و لندری مشاهده میشود. این واژه در رشتههای مختلفی نظیر روانشناسی، جامعهشناسی، انسانشناسی و اقتصاد مورد بحث و بررسی قرار گرفته و آن را تبدیل به یک حوزه پژوهشی گسترده نموده است. تعاریف خلّاقیت بستگی به ویژگیهای عمومی جامعه و رشته خاصی دارد که به بررسی آن میپردازد. به طور کلی میتوان خلاقیت را اینگونه تعریف کرد: “ظهور یک امر نو و مناسب از یک فرد، گروه یا جامعه”. از نظر فلوریدا، اعضای طبقه خلّاق، از خلّاقیت برای خلق ارزش اقتصادی استفاده میکنند و بر این مبنا میتوان آنها را به “هسته فوقخلّاق” و “افراد حرفهای خلّاق” تقسیم کرد.
لينک جزييات بيشتر و دانلود اين پايان نامه:
ارزیابی میزان تحقق¬پذیری مولفه¬های شهر خلّاق (نمونه موردی: شهر بناب)
