
کتاب، نقطه پایانی میگذارند بر مسیری که اثر ادبی از شکلگیری آن در ذهن آفریننده، تا تبدیل آن به نوشتار و عرضه آن به صورت کتاب طی کرده است (همان: 50) مصرف ادبی کار مردم است. کار پایگاه طبقاتی و شغل سواد و ثروت آنهاست. در ارتباط با مکان و زمانشان با توجه به میل و انگیزهاشان وجود خواننده است که نویسنده را نویسنده و ناشر را ناشر می کند و از نوشتهها پدیده ادبی می سازد. (اسکارپیت،7:1388) جامعه شناسی خواندن خود سه مورد و زیر را شامل میشود.
1- جامعه شناسی عرضه خواندن: به این مسئله میپردازد که مطابق شرایط اجتماعی و ساختارهای مختلف یک دوران معین، چه نوع آثاری به مخاطبان عرضه میگردد شبکههای عرضه چگونهاند و خوانندگان بالقوه آثار چگونه می توانند به آنها دسترسی پیدا نمایند.
2- جامعهشناسی گزینش خواندن به این مسئله میپردازد: که خوانندگان مطابق شرایط فردی و اجتماعی چه آثاری را جهت خواندن بر می گزینند. (فاضلی، 59:1380)
3- جامعهشناسی دریافت با ذوق ادب: مسئله مهم درجامعهشناسی دریافت و درک پدیده اساسی خواندن، یعنی فعالیت فکری و لذت بخش خواندن برای خواننده و به عبارت دیگر تجربه زیبایی شناختن خواندن. خوانندگان ابتدا متن را بر اساس افق انتظار ادبی آن درک می کنند ولی در تحلیلشان مکالمهای را با جهاننگری خاص خویش وارد می کنند که تابع جامعه، طبقه و زندگی نامه آنان است به همین سبب، یک واحد میتواند مطابق با توانایی رمزگشایی خوانندگان و درک زیبایی شناختن، اجتماعی و عقیدتی آنان، خوانشها، معانی و کاربردی متفاوتی بیاید همچنین یک اثر می تواند بر آورده نمودن افق انتظار مخاطبان دورههای پس از خود با ادوار دیگر نیز مکالمه نماید. بدین ترتیب، حیات اثر در زمانهای دیگر توسط فاعل مصرف کننده تداوم خواهد یافت بنابراین به اجمال می تواندگفت جامعهشناسی دریافت به بررسی نکات ذیل می پردازد. آثار نمایندگان برجسته این حوزه: ژاک لنار، پیریوزا، هانس و روبرت یاوس، میتواند راه گشای محققان در این زمینه باشد. جامعهشناسی خواندن، بخصوص قسم سوم آن جامعه شناسی دریافت، پلی است میان جامعهشناسی پدیده ادبی و جامعه شناسی آفرینش ادبی، کانال ارتباطیای که این دو مقوله جدا از هم را با یکدیگر پیوند می دهد. و به نوعی نقش واسط را میان این دو ایفا میکند. (فاضلی، 59:1389) در ایران آثاری چون . نگاه اجمالی به تحول بازار کتاب از فرخ امیر فریار، انتشارات کتاب در ایران (1357-1362) از چنگیز پهلوان و یا وضعیت کلی صنعت نشر ایران از فرشته مولوی، راهنما و الگوهای مناسبی جهت بررسی اماری در این حوزه ازجامعه شناسی ادبیات هستند (همان:59)
2-5-1-8جامعهشناسی ادبی یا جامعه شناسی آفرینش ادبی
برخلاف قسم اول، جامعه شناسی آفرینش ادبی بیشتر به ادبیات گرایش دارد و می بایست آن را یکی از روشهای علوم ادبیات دانست روشی انتقادی که به متن و به معنای آن توجه دارد و با توجه به پدیدههای اجتماعی، مانند ساختارهای ذهنی و شکل های آگاهی، در پی گسترش درک متن است و در مسیر پیش رفت خود از ادبیات تطبیقی (جامعه شناسی پدیده ادبی) به جامعه شناسی جهان نگری ها گذر میکند. پیچیدهترین مباحث جامعهشناسی هنر و ادبیات در این حوزه ارائه شده است. زیرا مباحث فلسفی، ایدئولوژیی، اقتصادی و جامعهشناسی در این نوع تحقیقات به یکدیگر میپیوندند. نکته حائز اهمیت این است که در جامعه شناسی آفرینش ادبی، بر استقلال نظام زیباشناختی ادبیات تاکید میگردد، چنان که بلینسکی معتقد است: «بی هیچ تردیدی، هنر باید بیش از هر چیز، هنر باشد و فقط در مرحله بعد میتواند روح و سمت گیری جامعه را در دورهای مشخص بیان کند. (فاضلی:60) جامعهشناسی آفرینش ادبی اثر را همان قدر پدیدهای اجتماعی میداند که آفرینش فردی و یا حتی آن را بیشتر پدیدهای اجتماعی میداند. یعنی به طور خلاصه، آثاری که آفرینش ادبی را تا حد زیادی آفرینشی جمعی می داند. (پوینده، 52:1390) در این روش میان ساختارهای ذهنی سازنده آگاهی جمعی و ساختارهای زیبایی شناختی اثر هنری رابطه متقابل بر قرار کردهاند. و نه میان محتوای آگاهی جمعی و محتوای اثر هنری (همان 52) جامعه شناسی آفرینش ادبی به معنای اخص، جامعهشناسی است که بیشتر مورد نظر گلدمن است. و با کارهای لوکاچ آغاز گشته است. در این روش میان ساختارهای سازنده و آگاهی جمعی و ساختارهای زیبایی شناختی سازنده اثر هنری رابطه متقابل برقرار کردهاند و نه میان محتوای آگاهی جمعی و محتوای اثر هنری، (همان،53) آن را میتوان جامعه شناسی دیالیکتیکی ادبیات نیز نامید. (پوینده، 9:1390) آگاهی و ساختارهای ذهنی خود را در پبیوند نزدیک با عمل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خویش در درون مجموع جامعه میپرورد، اما آگاهی جمعی بیتردید بیرون از آگاهی های فردی وجود ندارد. هر فردی عضو چندین گروه است. به نحوی که آگاهی او آمیزهای یکتا و خاص از عناصر آگاهی جمعی گوناگون و اغلب متضاد است . به علاوه از گروههایی نیز تأثیر میپذیرد که به گروه اجتماعی خاص او تعلق ندارد بنابراین آگاهی جمعی فقط به صورت واقعیت بالقوه در آگاهی یکایک افرادگروه وجود دارد. واقعیتی که جامعهشناس می تواند آن را از رهگذر بررسی گروه به عنوان یک کل، روشن سازد، در نتیجه آگاهی جمعی در هر حال نوعی گرایش است، نه یک واقعیت تجربی. وانگهی در میان گروههای اجتماعی متفاوتی که کل جامعه را تشکیل می دهند، دسته ای وجود دارد، که نقش بسیار مهم در تحول تاریخی و نقش تعیین کننده در آفرینش فرهنگی ایفا می کند. گروههایی که هدف عمل وآگاهی آنان، ساخت آفرینی کل جامعه و در نتیجه ساخت آفرینی مجموعه روابط میان انسانها و روابط انسانها با طبیعت است، این گروهها همان طبقات اجتماعی هستند (پوینده، 71:1390)
2-5-1-9جامعهشناسی محتوای اثر ادبی
یکی دیگر از رویکردهای جامعهشناسی ادبیات، جامعه شناسی محتوای اثر ادبی است. محقق جامعه شناسی ادبی، محتوا و در درونمایه مطرح در آثار ادبی را به مثابه وسیلهای برای بررسی میزان انعکاس تغییر و تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مطالعه می کند از این رهگذر همچنین می توان به پیوندی که میان متن ادبی و گرایشهای فکری و طبقاتی رایج در جامعه وجود دارد. پی برد. (عسگری، 51:1387) این نظریه گاه بر آن است تا پیوندی کما بیش فشرده میان محتوای آگاهی جمعی کل جامعه و یا برخی از گروههای خاص و محتوای آثار ادبی برقرار سازد. (پوینده، 5:1390) زالامانسکی روش پیشنهادی خود را جامعهشناسی محتوا یا جامعهشناسی درون مایه مینامد که برای شناخت الگوهای عقیدتیای که برای تأثیر گذاری بر آگاهی خواندگان به آنان عرضه شده است، کارساز است او معتقد است که با صورت برداری از محتوای آثار و رده بندی آنها، کامل ترین مصالح برای بررسی جامعه شناسی ادبیات فراهم میآیند. زالامانسکی از همکاران روبراسکارپیت و استاد دانشگاه پوردواست. به نظر زالا مانسکی پژوهشهای صورت گرفته در عرصه جامعه شناسی ادبیات تاکنون در اساس دوراه پیمودهاند.
1- راه پژوهش تجربی یعنی بررسی پدیده ادبی به یاری روشهای خاص جامعه شناسی که به ویژه روبر اسکارپیت آن را در پیش گرفته است.
2- راه ساخت گرایی تکوینی یا جامعهشناسی آفرینش ادبی که لوسین گلدمن آن را پیموده است. راه نخست از آن دو بسیار ارزشمند است که پدیده ادبیات را از دیدگاهی به راستی جامعهشناسی بررسی می کند. روش پیشنهادی زالامانسکی که خود نیز به پژوهش تجربی گرایش دارد. تکمیل روش این پژوهش است که در قالب نوع پیشنهاد انتقادی بیان شده است. (پوینده، 28:1390) اما انتقادها از پژوهشهایی که بر اساس این روش صورت گرفته آن است که به گمان ماچنین پژوهشیهایی باید همراه و حتی پس از یک بررسی دیگر صورت پذیرد بررسی در این باره که چه چیزهایی خوانده می شود. نه این که آثار چه کسی خوانده میشود. در واقع این بررسی، تحلیل محتوای آثار را بر تشریح پخش و فروش آنها مقدم میشمارد. اگر چه مهم و ضروری است که بدانیم فرایند خواندن چگونه صورت می گیرد، آثار چه کسی خوانده میشود و کتاب ها در میان خوانندگان مختلف چگونه توزیع حکمیشود، اما به نظر ما مسئله اسانی آن است که در آغاز دریابیم چه چیزی به خوانندگان عرضه میشود. یعنی چه محتوایی به آنان انتقال یافته است به عبارت دیگر از محتوای کتابها میتوانیم پی ببریم که چه چیزی برای انباشتن ذهن معاصران مان عرضه شده است. و محیط زندگی فکری آنان را میآفریند، به همین سبب بررسی این محتوا عاجل ترین وظیفه جامعه شناسی ادبیات است (همان:247). لوکاچ به اصالت محتوا در مقابل فرم میرسد. و در تحلیل نهایی نتیجه میگیرد که «این محتوا است که تعیین کننده شکل است و نه برعکس. این نتیجه در توافق با بیان سارتر قرار دارد که
گفت در ادبیات فرد اول باید چیزی برای گفتن داشته باشد (محتوا) و سپس در مورد بهترین راه گفتن آن